قشم

                                                                     بنام خدا


درود


دوشنبه 9بهمن به اتفاق 17نفر از بجه های به سرپرستی اقای محمد سیسی راهی قشم شدیم جاتون خالی چقدر خوشگذشت . تابندر عباس رو باقطار رفتیم بعد سوار اتوبوس دریایی شدیم 50دقیقه بعدش رسیدیم قشم




بعداز پیاده شدن ازقایق مینیبوس هماهنگ شده منتظره ما بود سوار شدیم بلا فاصله رفتیم به یه منتقه ای که تپه ای بود وغار دست کن داخلش ایجاد شده بود جالب بود






بعدازبازدید رفتیم منزلی که هماهنگ شده بود نهارخوردیم بعد رفتیم به سمت دره ستارگان خیلی جالب درعین حال عجیب بود















بعدش رفتیم جنگل حرا جنگلی که بجای اینکه داخل درختان باشیم باقایق داخل اب بودیم بسیار زیبا بود


















بعد جنگل حرا رفتیم بازار فرداصبح هم رفتیم جزیره همگام 









بعدش رفتیم پارک تمساح باتوضیحاتی که داده شد بسیار جالب بود








بعداومدیم منزل نهار خوردیم بعدازظهر هم رفتیم دره تندیسها

















خیلی خوشگذشت ازاقای محمد سی سی عزیز هم صمیمانه تشکر میکنم


اردبیل

                                                  بنام خدا

درود

توفکراین بودم21/22/23دی کجا برم که زدبسرم برم اردبیل وسرعین همین شد زنگ زدم به چندتا ازدوستان اونام که داغونتراز من منتظرفرصت سریع شالو کلاه کردیم راه افتادیم شب ساعت 10رسیدیم رشت خونه دوستم اقای رستمپور بعد پذیرایی و صحبتهای قبل خواب تماشای تلوزیون خوابیدیم ساعت7صبح بیدار شدیم یه صبحانه جانانه خوردیم 8ونیم راه افتادیم بسمت استارا درمسیرسری به ساحل زیبای گیسوم زذیم چای خوردیم



ادامه مسیردادیم به سمت استارا ظهر رسیدیم استارا ورودی استارا دریاچه بسیار زیبایی وجود داره همیشه پرابه عکس گرفتیم ببینید





بعد رفتیم بازار مقداری خرید کردیم نهار خوردیم ادامه مسیردادیم بسمت اردبیل مسقیم رفتیم ارمگاه شیخ صفی الدین اردبیلی وقبورشهدای جنگ چادران مادر شاه اسماعیل وتنی چند ازرجال معروف ان زمان بعد رفتیم موزه باستان شناسی و بازار تاریخی اینم عکساش

 


























عکسارو دیدید چه بنای عظیمی وچه هنرمندان ومهندسان لایقی ایکاش اونزمون چندتا سیاستمدار لایق هم داشتیم ایکاش...................

جنگ چالدران، نام نخستین نبرد دولتهای‌ صفوی و عثمانی در دشت‌ چالدران‌ است[۱]، که در نزدیکی خوی در شمال غربی ایران به تاریخ ۲ رجب ۹۲۰ ه.ق/۲۳ اوت ۱۵۱۴ میلادی رخ داده است. نتیجه این نبرد پیروزی قاطعانه سپاهیان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول (حکومت ۹۱۸-۹۲۶ ه.ق/ ۱۵۱۲-۱۵۲۰ میلادی) بر سپاه صفوی به فرماندهی شاه اسماعیل صفوی (حکومت ۹۰۷-۹۳۰ ه.ق/۱۵۰۱-۱۵۲۴) بود.[۲]

در این جنگ نیروهای قزلباش که در حدود ۴۰ هزار تن بودند با سپاه حدود ۱۰۰ هزار نفری عثمانی جنگیدند و به دلیل کمی نفرات و نداشتن سلاح گرم از سپاه عثمانی شکست خوردند. این در حالی بود که ارتش عثمانی دارای توپخانه و تفنگهای انفرادی بود، ولی سربازان ایرانی با شمشیر، نیزه، و تیر و کمان می‌جنگیدند. البته صفویان پیش از این جنگ سلاح‌های آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آن‌ها آشنایی داشتند و شاه اسماعیل برای رسیدن به سلطنت از توپ و تفنگ استفاده کرده بود و دلیل استفاده نکردن از این سلاح‌ها در جنگ چالدران تنها ناشی از سیاست‌های جنگی آن‌ها بود. از آن‌جا که توپخانه تحرک سواره نظام را محدود می‌کرد، در جنگ‌های صحرایی از توپخانه استفاده نمی‌کردند و در مواردی نیز که مورد استفاده قرار گرفت موثر واقع نشد. همچنین ایرانیان ذاتاً به سلاح آتشین بیعلاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از جبن می دانستند[۳]

پس از این جنگ، کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی)، از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس کبیر از ایران جدا بود اما شاه عباس توانست بخشی از مناطق کردستان را با جنگ پس بگیرد. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نو پای صفویه از نابودی حتمی نجات یافت.[۴]

دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ به این خاطر بود که بیشتر آنان در خراسان بودند تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری کنند.[۵] دلیل دیگر شکست قزلباشها در این جنگ پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.[۶]



علت وقوع جنگ چالدران

قتل یکی از سرداران عثمانی به دست شاه اسماعیل یکم در جنگ چالدران

قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی با پیوستن صوفیان ترکمنی بود که بیشترشان در نواحی آناتولی و شام زندگی می‌کردند. در واقع بخش بزرگی از قبایل قزلباش پیش از پیوستن به شاه اسماعیل در آناتولی زندگی می‌کردند و پس مهاجرت قبایل اصلی نیز بخش بزرگی از مردمان آناتولی که در سرزمینهای خود باقی‌مانده بودند هم پیرو و یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکه‌های منظم خود و توسط خلفا، دده‌ها و... مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود تشویق می‌کردند.

صفویان در پی فعالیت و سازمان دهی فرهنگی در طول دو قرن (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی) توانستند با حمایت قبایل پیرو خود (قزلباش‌ها) حکومت صفوی را در ایران پایه‌گذاری کنند و در پی فشارهای عقیدتی بر علویان در امپراتوری عثمانی، صفویان با جمع آوری و پناه دادن به آن‌ها و به ویژه نیروهای ینی چری نیروی نظامی قوی از نیروهای ینی چری تشکیل دادند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران امپراتوری عثمانی را که قصد حمله نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از طرف مرزهای شرقی نگران ساخت و لذا لشکرکشی به سمت ایران را شروع کرد. این جنگ در دشت چالدران آغاز و پایان یافت.

شاه اسماعیل نیز خود به خوبی از این امر آگاه بود و در نامه‌ای به سلطان عثمانی این مطلب که بسیاری از مردمان ساکن در سرزمینهای عثمانیان پیرو او هستند را به رخ او کشیده بود. بدون شک ادامه حکومت سنی مذهب عثمانیان بدون محدود یا نابود کردن این روند کاملاً با مشکل مواجه می‌شد. به گفته برخی مورخین اگر در جنگ چالدران شاه اسماعیل به پیروزی می‌رسید شاه اسماعیل به قدرتی فراتر از تیمور دست می‌یافت و بی شک روند گسترش تشیع صفوی امپراتوری عثمانی را که تازه در ابتدای کار بود از صفحه روزگار محو می‌کرد همه این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و محتوم را برای هردو طرف محیا می‌سازد. اما برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که فقط تسریع کننده بودند.

شاه اسماعیل پس از مرگ سلطان بایزید با پناه دادن به پسر عموی مدعی و رقیب سلطان سلیم درخواست سلیم برای استرداد بایزید سوم را خلاف جوانمردی اعلام کرد. در مقابل سلطان سلیم اندکی پیش از شروع جنگ دست به قتل‌عام شیعیان در قلمرو عثمانی زدو کسانی هم که کشته نشدند داغ زده شدند و به متصرفات اروپایی تبعید شدند.

نبرد سرنوشت ایرانیان

تصویری از شاه اسماعیل از هنرمند ناشناس ونیزی در قرون وسطا، نسخه اصلی در موزه فلورانس نگهداری می‌شود

سلطان سلیم با سپاهی که تعداد آنرا در حدود صد هزار نفر نوشته‌اند به سمت ایران حرکت کرد تا اینکه در اول رجب ۹۲۰ قمری (مرداد ۸۹۳) به دشت چالدران در شمال غربی خوی رسید و در آنجا اردو زد. موقعیت سوق‌الجیشی منطقه چالدران و عدم رویارویی با متجاوزان در دشت باز از مزیت سپاه ایرانیان بود. تعداد نفرات ایران را در این جنگ حدود چهل هزار نفر نوشته‌اند. پیش از نبرد شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی نبرد تشکیل جلسه دادند. نور علی خلیفه و محمد خان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی که از روشهای جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه داشتند پیشنهاد کردند که قبل از انکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد حمله را از پشت به آنها آغاز کنند. این نظر کاملاً منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیش خان استاجلو مواجه شد که البته نتیجه آن شکستی سخت و تلخ بود.

شاه اسماعیل به عثمانیان فرصت داد تا آرایش دفاعی خود را کامل کنند. دوازده هزار ینی چری مسلح به شمخال در پشت زنجیره‌ای از توپها قرار گرفتند مانعی که به صورت سدی تفوذ ناپذیر در مقابل سپاه ایران که بیشتر سواره نظام بودند قرار گرفت. با شروع جنگ جناح راست سپاه ایران جناح چپ عثمانیان را در هم کوبید و فرمانده آن‌ها حسن پاشا نیز کشته شد. صلابت نخستین یورش سپاه ایران به حدی بود که سلطان سلیم لحظاتی پس از شروع در گیری به گمان اینکه کارش با شکستی برق آسا به اتمام رسیده در پی گریز از معرکه بود. کثرت سپاه عثمانیان و محدودیت فضای نبرد به حدی بود که سپاهیان سلطان سلیم برای رویارویی با ایرانیان پشت نیروهای خود مدت‌ها به انتظار می‌ایستادند.

با شروع به کار کردن توپها نتیجه جنگ به سرعت به نفع عثمانیان تغییر کرد. استفاده از توپخانه برای ایرانیان مصیبت بار بود. بسیاری از سپاهیان ایران و بسیاری از فرماندهان و صاحبان مناصب در معرکه کشته شدند و خود شاه اسماعیل نیز با فداکاری چند قزلباش جان سالم از معرکه به در برد. سلطان سلیم یکم پس از در هم شکستن سپاه صفوی به دلیل ترس از وجود تله به تعقیب سپاه ایران نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد. تلفات طرفین در جنگ چالدران ۲۷۶۵۴ هزار تن از ایران و ۴ هزار نفر از سپاه عثمانی کشته شدند.

نتیجه جنگ چالدران

با به کارافتادن توپ‌ها و کثرت نیروهای مهاجم نتیجه جنگ به سرعت به نفع عثمانی‌ها تغییر کرد. بسیاری از سپاهیان ایران و بسیاری از فرماندهان و صاحبان مناصب که همراه با شاه اسماعیل و سربازان در عدم عبور دشمن و ورود آنان به وطن تا پای جان هم قسم شده بوند در معرکه کشته شدند. شاه اسماعیل نیز که به رغم اصرار سالاران و عالمان همراه پس از خود دو فرمانده را به جانشینی اش انتخاب کرده و عازم جنگ شده بود در میدان نبرد با سوگند دادنش توسط شیخ شبستری به قرآن کریم و با فداکاری چند قزلباش به همراه ۸۵ نفر باقی‌مانده از کل ارتش ایران جان سالم از معرکه به در برد. سلطان سلیم پس ازعقب نشینی سپاه صفوی که به بهای کشته شدن بیش از چهارهزار نیروی عثمانی و از بین رفتن بخشی از توپخانه آن به دست آمد به دلیل ترس از وجود تله به تعقیب سپاه ایران نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد.

شاه اسماعیل کشته شدگان جنگ را در کنار بقعه شیخ صفی الدین به خاک سپرد. پس از آن این گورستان با نام شهید گاه شهرت یافت.

نتایج شکست چالدران

شکست در جنگ چالدران نتایج زیادی داشت از جمله:

  • نخستین نتیجه جنگ جدا شدن همیشگی مناطق کردستان باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی) از ایران بود.
  • بسیاری از مردم شهرهای اهل سنت مانند بغداد و هرات بعد از جنگ چالدران به مذهب اهل سنت برگشتند و عوامل صفویه را کشتند.
  • شکسته شدن غرور و تعصب شیخ اسماعیل و درهم کوبیده شدن او در نتیجه در چشم هواداران خود از ارزش پیشین خود افتاد.

اسباب و عواملی که به برانگیختن سلطان عثمانی به لشکرکشی به ایران انجامید این بود که قزلباشان در اناتولی به تحریک شاه اسماعیل شورش همگانی به راه افکندند و برای براندازی سلطنت سنیان و تشکیل سلطنت شیعی تلاش کردند، شهرها را ویران کردند و مردم را کشتار کردند و حتی یک شهر را به کلی از صحنه روزگار برافکندند. والی دیار بکر که قزلباش اهل اناتولی بود پیوسته به سلطلان سلیم نامه‌های اهانت آمیز می‌نوشت و او را به جنگ با خودش تحریک می‌کرد.[۷] قزلباشان یقین داشتند که چنانچه بتواتند سلطان سلیم را به جنگ بکشانند برافکندن سلطنت عثمانی حتمی خواهد بود. همهٔ اینها سبب شد که سلطان سلیم که در آن زمان نیرومندترین ارتش روزگار را در اختیار داشت تصمیم بگیرد که به ایران لشکر بکشد؛ لشکرکشی که به شکست افتضاح آمیز قزلباشان و اشغال کردستان انجامید.[۸] اگر قزلباشان در اناتولی آن همه فتنه و فساد نکرده بودند سلطان عثمانی هیچ گاه با ایران وارد جنگ نمی‌شد. علل و اسبابی که سبب شد سلطان سلیم توجهش را از اروپاگیری برگرداند و متوجه کشورهای عربی شود. به برکت قزلباشان صفوی سلطنت عثمانی تبدیل به خلافت عثمانی شد. ظهور قزلباشان و به راه افتادن جنگ ایران و عثمانی اروپا را از خطر حتمی افتادن به دست عثمانیها نجات داد. یعنی آنچه باعث شد که پیشروی اسلام در اروپا برای همیشه متوقف شود ظهور قزلباشان در ایران بنود. سلطان سلیم نه تنها شیعه ستیز نبود بلکه نیمی از سپاهیانش از شیعیان بودند. لشکرکشی سلطان سلیم به ایران به هدف اشغال ایران نبود بلکه می‌خواست که قزلباشان را گوشمال بدهد تا دیگر در کشورش آشوب به راه نیندازند و موفق هم شد، و هرچند که مردم تبریز شادمانه از او استقبال کردند او در ایران نماند وایران را رها کرده به عثمانی برگشت سپس برای آنکه مرزهای شرقی کشورش را مستحکم سازد بخشی از غرب آذربایجان را ضمیمهٔ کشور عثمانی کرد.[۹] سلطان سلیم وقتی مصر را اشغال کرد نشان داد که یکی از جنایتکاران بزرگ تاریخ و نسخه ئی از هلاکو بود.[۱۰]

سلطان سلیم شهر تبریز را نیز تصرف کرد و سپاهیانش تبریز راکه آن زمان عروس شرق نامیده می‌شد به ویرانه‌ای تبدیل کردند و همسر شاه اسماعیل را به عنوان گروگان به اسارت گرفتند. ولی به دلیل کمبود آذوقه و وحشت از یورش شاه اسماعیل که در حال بسیج سپاه عظیمی از عشایر سراسر ایران برای خروج عثمانی هابود مجبور به بازگشت شدند.

اما ضربه روحی ناشی از این شکست برای شاه اسماعیل خرد کننده بود به طوری که پس از آن هیچ گاه در هیچ جنگی به طور مستقیم فرمان دهی را به عهده نگرفت و در بسیار از موارد حتی از کارهای روزمره سلطنت نیز کناره می‌گرفت. وی که موفق به اسارت گرفتن حدود ۴ هزار سرباز و افسر عثمانی شده بود در مقابل امتیازاتی برای کشور از جمله آزادی برخی مناطق- آنان را به سلطان سلیم تحویل داد امابرای آزادی همسر خود خاک ایران را معامله نکرد و به اسارت وی تن در داد. تا پیش از این شاه اسماعیل هیچ گاه در هیچ جنگی شکست نخورده بود. این شکست در روحیه قزلباشان نیز به شدت اثر کرد و عقیده شکست ناپذیری شاه اسماعیل را در ذهن اکثر آنان از میان برد. از این پس دیگر اطاعت قزلباشان از شاه بیشتر به عنوان اطاعت از شاهی مقتدر بود تا مرشد کامل. تأثیر این تغییر روحیه را می‌توان به خوبی در رفتار امرای قزلباش در زمان شاه تهماسب یکم مشاهده نمود.[۱۱]

سلطان سلیم یکم که در فکر احیای خلافت به مرکزیت عثمانی بود و بعد از این نبرد جنگ‌های متعددی را با دول اروپایی و منطقه با پیروزی به انجام رساند ولی تا پایان عمر طرحی برای حمله مجدد به ایران نداشت.

حملات بعدی ارتش عثمانی

عثمانی در سال ۱۵۸۷ از ضعف پیش آمده در حکومت صفویه استفاده کرد و سردار خود فرهاد پاشا را با ارتشی بزرگ روانه شمال بین النهرین کرد ارتش وی سپاه ۱۵هزار نفره صفوی را در نزدیکی بغداد شکست داد و با تغییر جهت به شمال ایران تبریز را تصرف کرده و قصد جداکردن خوزستان و لرستان کرد. دراین زمان شاه عباس کبیر در ابتدای کار خود کشوری را تحویل گرفته بود که از چندین جهت تحت کنترل همسایگان بود. وی که تنها یک سال از سلطنتش می‌گذشت در ابتدای حکومت درگیر نبردهای جنوب با پرتغالیها و شرق با ازبکان بود. بنابراین مجبور شد برای جلوگیری از سقوط بخش غربی و جنوبی خاک ایران تن به مصالحه با عثمانی بدهد. در سال ۱۵۹۰ عثمانی‌ها شهرهای تبریز، شیروان و ایالات گرجستان و لرستان را از دست سپاه صفوی خارج کردند و در مقابل پیشنهاد صلح و تخلیه جنوب را دادند که شاه عباس پذیرفت. [۱۲]

تشکیل ارتش منظم صفوی

شاه عباس به خوبی دریافته بود که نبرد با قدرتهای غربی نظیر عثمانی و پرتغالیها متفاوت با جنگ با قدرتهای محلی شرقی است و شکست سپاههای آنها تنها در صورتی ممکن است که ارتش از سلاحهای آتشین و پیاده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفی او می‌دانست که عثمانی به چیزی کمتر از فتح کامل ایران (به مانند فتح دهها کشور دیگر منطقه) رضایت نمی‌دهد بنابراین تمام قدرت را صرف احیای ارتش کرد. ارتشی که عملاً پس از قدرت یافتن مغولان در ۴ قرن قبل از بین رفته بود. در سال ۱۶۰۰ او به جز ۶۰ هزار نیروی سوار قزلباش از ۱۰هزار سوار مخصوص شاه و ۱۲ هزار نیروی پیاده نظام برخوردار بود. الله وردی خان فرمانده معروف سپاه صفوی نیز در این زمان با استفاده از تجربیات اروپاییان (که دشمن عثمانی بودند) تکنیک توپریزی را فرا گرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را فرا گرفتند.[۱۳] سرپرسی سایکس از قول یک سیاح انگلیسی اوضاع را چنین نقل می‌کند: سپاه صفوی اکنون فنون جنگی را یاد گرفته و ۵۰۰ عراده توپ برنج و ۶۰هزار تفنگچی دارد، سپاه صفوی زمانی که شمشیر داشتند عثمانی از آنها می‌ترسیدند و حالا که ضربات آنها جدی تر و با صنایع جنگی آمیخته شده، مخوف شده‌اند.[۱۴]

نبرد ارومیه

نوشتار اصلی: نبرد ارومیه
همچنین ببینید: فتح تفلیس و نبرد گوگجه و نبرد تبریز

در سال ۱۶۰۲ میلادی شاه عباس خود را آنقدر قوی دید که بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامی دنیای قرن ۱۷ بیندازد بنابراین به سمت مناطق متصرفه عثمانی به راه افتاد و ظرف یک سال کلیه متصرفات آن کشور را باز پس گرفت سپس قصد فتح بغداد کرد. سلطان احمد پادشاه جوان عثمانی و پسر سلطان محمد سوم که انتظار ضدحمله‌های سپاه صفوی را نداشت تصمیم گرفت که به مانند اسلاف خود سپاهی عظیم به سمت ایران گسیل کند بنابراین در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰هزارنفری عثمانی به فرماندهی جقال اوغلی به سمت تبریز به حرکت درآمد. نیروهای محلی از برابر ارتش عظیم عثمانی جا خالی کردند و گمان همه به این بود که کار سپاه صفوی تمام است. این در حالی بود که سپاه صفوی با جمع آوری نیروهای خود در حوالی دریاچه ارومیه انتظار سردار عثمانی و سپاه بزرگش را می‌کشید. سپاه صفوی دراین زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه سپاه صفوی نیز کوچکتر از توپخانه سپاه عثمانی بود. بنابر تدبیر شاه عباس تقسیم سپاه به دو قسمت بود بنابراین ابتدا ۱۰هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانی آغاز کردند (شاه عباس ۵۰هزار پیاده خود را از چشم فرماندهان عثمانی مخفی کرد) عثمانی‌ها به گمان آنکه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پیاده نظام خود را بر هم زده و سواران سپاه صفوی را نشانه رفتند اما سرعت سواران سپاه صفوی دراین زمان جای خود را به مانوری بی نظیر داد یعنی سواران به جای حرکت مستقیم به سمت توپخانه و پیاده نظام در عرض سپاه عثمانی حرکت کردند و بدون توجه به آتش سنگین توپهای عثمانی خود را به عقب سپاه عثمانی رساندند. جقال اوغلی به گمان آنکه ۱۰هزار سوار اکنون کاملاً در محاصره خواهند بود با پیاده نظام راه برگشت سواران سپاه صفوی را بست و با تغییر جهت توپها سعی در نابودی آنها کرد غافل از اینکه ۵۰هزار سرباز سپاه صفوی با سرعت خود را به جلوی سپاه عثمانی رساندند و ناگهان نبرد به درجه‌ای شدت گرفت که کار از دست فرماندهان سپاه عثمانی خارج شد همزمان با شدت گرفتن نبرد پیاده نظام، سواران سپاه صفوی که اکنون از کمند توپ و پیاده نظام عثمانی خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه عثمانی قتل‌عام هولناکی را آغاز کردند. توپخانه عثمانی نیز قادر به عمل نبود چرا که ۲ سپاه درهم آمیخته بودند. تا پایان روز ۲۰ هزار سرباز سپاه عثمانی کشته شدند و سپاه متلاشی شده عثمانی کلاً منطقه را به سمت غرب ترک کرد. شکست سپاه عثمانی در نبرد ارومیه سبب تصرف مجدد آذربایجان، کردستان، بغداد، موصل، دیار بکر، گنجه، تفلیس و باکو شد و عثمانیان کلیه متصرفات خود را در ۳ دهه اخیر به سپاه صفوی بازگرداندند.[۱۵]

تداوم حملات عثمانی به سپاه صفوی

همچنین ببینید: فتح بغداد (۱۶۲۳) و نبرد بغداد (۱۶۲۵)

عثمانیان که نمی‌خواستند شکست را از سپاه صفوی قبول کنند در ۱۶۰۷ سپاهی بزرگ به ایران فرستادند مرادپاشا فرمانده این سپاه بود اما این سپاه شکستی سخت از سپاه صفوی خورد، ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفی خلیل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ سپاه صفوی فرستادند وی علی‌رغم پیروزی‌های اولیه در تسخیر تبریز ناموفق بود. در ۱۶۲۳ عثمانی‌ها آخرین کوشش خود را با اعزام سپاهی مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه برای بازپس گیری بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجامید در سپاه عثمانی شورش رخ داد و از این زمان به بعد زمان به شدت به زیان عثمانی‌ها پیش رفت چرا که حضور شخص شاه عباس در میان سپاه صفوی قدرت مدافعان بغداد را دوبرابر کرده و پس از ۷ ماه محاصره عملاً سپاه عثمانی روحیه خود را از دست داده و توسط نیروهای سپاه صفوی کاملاً منهدم گردیدند. نفرات باقی‌مانده سپاه عثمانی به دلیل گرسنگی هرگز موطن خود را ندیدند و در بیابانهای عراق و سوریه تلف شدند.[۱۶]

نتیجه نبردهای سپاه صفوی و سپاه عثمانی

بی تردید در قرن هفده سپاه صفوی با ضربات خردکننده و شجاعت سواران بازوان سپاه عثمانی را از کار انداخت و این ارتش را مجبور کرد که به تصرفات سرزمین خود قانع بماند مضافاً آنکه نبردهای ارومیه و بغداد حداقل یک سوم نیروهای امپراتوری عثمانی را هدر داد و توان این کشور را برای ادامه تجاوزاتش به اروپا تحلیل برد.[۱۷]

گفتاورد

پس از نبرد ، سلطان عثمانی از شاه اسماعیل صفوی درخواست کرد شمشیری را که با آن لوله توپ را به دو نیم کرده بود برای وی بفرستد. شاه اسماعیل دعوت سلطان را اجابت کرد. وقتی که شمشیر به دارالخلاقه رسید و سلطان در حضور اعیان و اشراف آن را بر روی لوله توپی آزمود، اثر مطلوب را به دست نیاورد و بنابراین نامه‌ای به شهریار صفوی نوشت و گله کرد که معلوم می‌شود شاه قزلباش یک شمشیر را از برادرش مضایقه کرده است. شاه اسماعیل در پاسخ نوشت:

ضرب المثل فارسی:
شمشیر همان شمشیر است بازو همان بازو نیست.



غارچالنخجیر

      بنام خدای مهربان

سلام

اتوبان قم کاشان رو ادامه دهید تا برسین به تابلو نیاسر اردهال تغییرجهت داده بسمت مشهداردهال ونراق ادامه دهید ازداخل نراق ردشدید بازاز تاریخی نراق رو ببینید بعداز بازار

نراق رو بسمت دلیجان ادامه دهید حدودا چند کیلومتری سمت راستتون یک مرغداری بزرگیه بغل مرغداری رو برین بسمت کوهها انتهای جاده میرسه به غار .

غار جزء زیباترین غارهای دنیاست عکساشو ببینید شماهم تایید میکنید.