در رویا دیدم که با خدا حرف میزنم

او از من پرسید :آیا مایلی از من چیزی بپرسی؟
گفتم ....اگر وقت داشته باشید....
لبخندی زد و گفت: زمان برای من تا بی نهایت ادامه دارد
چه پرسشی در ذهن تو برای من هست؟
پرسیدم: چه چیزی در رفتار انسان ها هست که شما را شگفت زده می کند؟
پاسخ داد:
آدم ها از بچه بودن خسته می شوند ...
عجله دارند بزرگ شوند و سپس.....
آرزو دارند دوباره به دوران کودکی باز گردند
سلامتی خود را در راه کسب ثروت از دست می دهند
و سپس ثروت خود را در راه کسب سلامتی دوباره از صرف می کنند....
چنان با هیجان به آینده فکر می کنند.
که از حال غافل می شوند
به طوری که نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
آن ها طوری زندگی می کنند.،انگار هیچ وقت نمی میرند
و جوری می میرند ....انگار هیچ وقت زنده نبودند
ما برای لحظاتی سکوت کردیم
سپس من پرسیدم..
مانند یک پدر کدام درس زندگی را مایل هستی که فرزندانت بیاموزند؟
پاسخ داد:یاد بگیرند که نمیتوانند دیگران را مجبور کنند که دوستشان داشته باشند
ولی می توانند
طوری رفتار کنند که مورد عشق و علاقه دیگران باشند
یاد بگیرند که خود را با دیگران مقایسه نکنند
یاد بگیرند ...دیگران را ببخشند با عادت کردن به بخشندگی
یاد بگیرند تنها چند ثانیه طول می کشد تا زخمی در قلب کسی که دوستش دارید ایجاد کنید
ولی سال ها طول می کشد تا آن جراحت را التیام بخشید
یاد بگیرند یک انسان ثروتمند کسی نیست که دارایی زیادی دارد
بلکه کسی هست که کمترین نیازوخواسته را دارد
یاد بگیرند کسانی هستند که آن ها را از صمیم قلب دوست دارند
ولی نمیدانند چگونه احساس خود را بروز دهند
یاد بگیرند وبدانند ..دونفر می توانند به یک چیز نگاه کنند
ولی برداشت آن ها متفاوت باشد
یاد بگیرند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند
بلکه انسان ها باید قادر به بخشش و عفو خود نیز باشند
سپس من از خدا تشکر کردم و گفتم
آیا چیز دیگری هم وجود دارد که مایل باشی فرزندانت بدانند؟
خداوند لبخندی زد و پاسخ داد: فقط این که بدانند من این جا و با آن ها هستم..........برای همیشه

عروسان چشمه شتری

                                                          بنام نامی حضرت دوست


درود بی پایان


تاریخ 92.7.24.25.26 شالو کلاه کردیم بسمت عروسان 4تا خودرو شاسی بلند ویه چنسیس که چنسیس رو توی جندق گذاشتیم پارکینگ تقسیم شدیم راه افتادیم


داخل جندق خرید کردیم بادهارو کم کردیم جندق رو بسمت روستای مصر 45کیلومت خاکی رو پیمودیم {جندق باکتون رو پر کنید}

رسیدیم جاده مصر براست رفتیم حدودا 15 کیلومتر تابلو ی عروسان بچپ رفتیم پس از پیمودن حدود 40تا50 کیلومتر میرسین به اینجا روستای عروسان



















پس از چرخیدن تو کوچه باغها وگرفتن عکسهایی که مشاهده کردین حرکت کردیم بسمت محمد اباد کورگز حدود 10کیلومتر



این عکسو شب از پشت بام گرفتم روستایی سر سبز در دل بیابون با ادمهایی مهربون شب رو در مهمان سرای ارسون که قبلا هماهنگ شده بود موندیم 

 پس از رسیدن واستراحت کوتاه نهار حاضر شد خوردیم استراحتی کردیم  ساعت 5 غروب راهی کوه جن شدیم پیاده روی کردیم اتشی روشن کردیم در سکوت شب ساعاتی کنار اتش لذت مضاعفی بردیم مهتاب تمام صحرا او روشن کرده بود

این عکسارو زیر نور ماه گرفتم














خلاص جاتون خالی برگشتیم کمپ خوابیدیم ساعت 7 صبح برپا زدم صبحانه خوردیم ساعت 9 راه افتادیم بسمت چشمه شتری تو مسیر از رود خونه شور در دل بیابون دیدن کردیم  بحرکت خود ادامه دادیم تا رسیدیم به اینجا























ساعت2 هم برگشتیم کمپ نهار خوردیم رفتیم بسمت مصر روی رملها سافاری کردیم برگشتیم رفتیم بیزار چادر زدیم همانجا خوابیدیم صبح هم صبحانه خوردیم حرکت کردیم بطرف کرج ساعت 8 شب هم کرج بودیم

جای همه دوستان رو خالی کردیم


 یاد مون نره زباله هارو برگردونیم



کویرمرنجاب







                                                                   بنام ایزد یکتا


با سلام


قبل از هر چیز یه عذرخواهی جانانه از همه دوستام که چند وقتی جاهایی که رفتم مطالبشو نزاشتم


روز پنج شنبه 18مهر 92ساعت 3بعدلز ظهر از کرج راهی کویر مرنجاب شدیم یسری مسائلی پیش اومد که با عث شد با 3ساعت تاخیر برسیم بالاخره حدود ساعت 10شب رسیدیم پس از بازدید وتوضیح مختصر درمورد کاروانسرا راهی شدیم بسمت رملها خدا رو شکر چه قدر شلوغ بود وچهقدر ماشین شاسی بلند برای صافاری اومده بود

داخل رملها گمپ و زدیم شام حسابی خوردیم اسمان رو تماشاکردیم گشتی تو تاریکی زدیم بعد هم خوابیدیم

صبح ساعت 8بیدارشدیم پس از صرف صبحانه تا ساعت 11صافاری کردیم بعد رفتیم جزیره سرگردان چرخی زدیم بعد رفتیم پشت رملها بسمت متین اباد که یکی از ماشینها پنچرشد بلافاصله گرفتیم کمی بازی کردیم برگشتیم یه چشمه شور نشان بچها دادم  برگشتیم کاروانسرا در برگشت یه پرادو بین رملها گیر کرده بود که رفتم اونو دراو وردم برگشتم یه پاترول خراب شده بود اونم درست کردم وقتی اومدم پیش بچه ها نهار خورده بودن نهار خوردم کمی استراحت کردیم راهی دریاچه نمک شدیم چرخی تو دریاچه نمک زدیم رفتیم بسمت شهر زیر زمینی نوش اباد


اینم چند تا عکس
































                         












جای همه دوستان رو خالی کردیم


دوستان خوبم توجه داشته باشن اگر تک ماشین هستین هرگز صافاری نکنین اگ هم این کارو کردین جایی باشین که به ماشین دیگری دست رسی داشته باشین چون اگر گیر کنین نجادتون با خداست


یادمون باشه زباله هارو حتما برگردونیم

درختچه هارو هرگز نشکنید

مراعات بقیه رو هم یادمون نره

]


ابشار کبود وال

                                                           بنام حضرت دوست

بادرود فرا وان


4شنبه   7شب 92/5/6 به اتفاق خانواده خودم دوستای نازنینم اقایان تقی خانی  علی کریمی کاوه داماد خودم وبرادرم راهی ابشار کبود وال شدیم ساعت 11شب رسیدیم فیروز کوه اول  فیروز کوه داخل پارک شهرداری چادر زدیم بعد از شام که الوویه بسیار خوشمزه که برادر زاده عزیز مریم خانوم درست کرده بود رو خوردیم وخوابیدیم ساعت 9صبح پس از صرف صبحانه راه افتادیم ساعت 2 رسیدیم علی اباد کتول و ابشار کبود وال استراحتی کردیم نهار هم خانومم وخانوم اقای تقی خانی ومریم خانوم زحمت کشیدن ماکارونی خوشمزه ای درست کردن خوردیم واستراحت کوچکی کردیم و پس hز نیم ساعت پیاده روی رسیدیم ابشار چه ابشار زیبایی واقعا تماشایی بود


ولی اما : امکانات در حد صفر


دستشوییها خراب


شیر ابها  اندک


صف برای شستشو طولانی مثل اوایل انقلاب

صف توالتها درد ناک بدتر از اوایل انقلاب

ورودی هر ماشین هم 2000تومان


سطلهای اشغالی هم کجوکله یا پر  یا شکسته 


خلاصه اینکه درد اور بود

واما چند تا عکس

















         لطفا شما رعایت کنید............

                                                                                        بدرود